گفتم: واقعا داري ميري؟
گفت: آره...
گفتم: منم بيام؟
گفت: جايي که من ميرم جاي2 نفره نه 3نفر!
گفتم: برميگردي؟
فقط خنديد…
اشک توي چشمام حلقه زد،
سرمو پايين انداختم،
دستشو زير چونم گذاشت و سرمو بالا آورد
گفت: تو کجا ميري؟
...گفتم: ميرم بالاخره يه جايي...
گفت: تنها نريا، يکيو با خودت ببر...!
گفتم: جايي که من ميرم جاي 1 نفره نه 2 نفر!
گفت: برميگردي؟
گفتم: جايي که ميرم راه برگشت نداره!
من رفتم اونم رفت...
ولي اون مدتهاست که برگشته و با اشک چشماش
...خاک مزارمو شستشو ميده...